یکی از فانتزیام اینه که وقتی دارم با داداشم پفک میخورم آخرین پفک به من برسه لا مصب هر چقدرم برنامه میریزم بازم نمیشه که نمیشه
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزیام اینه که توی یه پارک شلوغ شروع کنم به دویدن و همزمان با موبایلم بگم : لعنتیا تا من نگفتم هیچکس شلیک نکنه کلی آدم بیگناه اینجا هست
توهم در حد سراب های بیابان های ۱۵۰ درجه آمازون
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزیام اینه که با عشقم بریم شمال 2تایی لب ساحل بشینیم بعد ی دختر خوشگل از جلومون رد بشه من نگاش کنم بعد عشقم بزنه تو سرم باهام قهر کنه تا صبح قربون صدقش برم
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزی های ذهن من در بچگی این بود که در این کیبورد رو باز کنم
کلید ها رو به ترتیب حروف الفبا بچینم
خدایی بچگی هامم مخ بودم
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزیام اینه که مامانم استاد دانشگاه باشه بابامم یه شرکت داشته همه هم تو یه نگا عاشقم بشن
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزی هام اینکه یه فرش پونصد شونه بگیرم بعد هر شب سرمو بذارم رو یکی از شونه هاش
فکر میکردم تحریم ها حداقل تا دوسال دیگه رو من اثر نذاره
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزیامم اينه كه: با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم: لطفا حاشیه نرو دکتر بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم: فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم؟؟
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزی های ذهنم توی بچگی این بود جراح قلب بشم بعد از اتاق عمل بیام بیرون بگم متاسفم
بعد خانوادش بریزن منو بزنن منم همینجور ثابت وایسام
بعد یه ساعت بعد بیان منتمو بکشن
یعنی من همچین آدم توهمی هستم
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزی های من اینه که قاضی بشم بعد توی یه دادگاهمتهم ها سروصدا کنند بعد من با اون چکشه بزنم رو میز و بگم لطفا نظم دادگاه رو رعایت کنید
بعد ساکت نشن منم داد بزنم سربازارو صدا کنم بگم این پدرسوخته ها رو ببرین
بعد حکمشونو صادر کنم وکیلشون بلند شه بگه من اعتراض دارم جناب قاضی
منم بگم اعتراض شما وارد نیست بعد طرف قهوه ای بشه بشینه سر جاش
عجب حالی بده ها
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزی هام اینه
با چشمای بسته
از عرض یه اتوبان
شلوغ رد شم
خداییش هیجان ب اوج میرسه وقتی صدای بوقو ترمز ماشینارو میشنوی
وا ا ا ا ا ا ا ا ا ای
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزیام اینه که توی بیمارستانیه پرستار فوق العاده زیبا وجذاب از اتاق عمل سریع بیاد بیرون و داد بزنه:
آقای دکتر؟آقای دکتر؟بیمار داره از دست میره
من درحالی که لبخندی پرمعنا بر لب دارم سرمو میندازم پایین و از توی کشو دستکشمو در میارم پرستار بلندتر و با التماس میگه:
آقای دکتر عجله کنید قلبش از حرکت ایستاده
من بازهم با لبخندی معنا دار دستکشارو دستم میکنم ایندفعه همهءپرستارا ودکترا از اتاق میریزن بیرون و فریاد میزنن :
آقای دکتر آقای دکتر بیمار داره میمیره
من که دسکشامو دستم کردم با خونسردی به چهرهءتک تکشون نگاه میکنم و میگم:
آقای دکتر طبقه بالا تشریف دارن
بعد سطل آبو با پام هول میدم جلو و همینجور که دارم زمینو تی میکشم توی مه و غبار دور میشم
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزیام اینه که یهو تو جمع به یکی بگممیشه یه سوال مهم بپرسم؟طرف با ترس که گفت آرهبگم ولش مهم نیسبعد که گیر داد بگم تنها شدیم میگمهمه میرن تو کفتنها هم که شدیم هر چی گفت بگم خیلی مهم بوداولی یادم رفت
خیلی باحالممگه نه؟
*
اس ام اس فانتزی
*
یکی از فانتزیام اینه که وقتی یک ثانیه مونده مایکروویو زمانش تموم شه خاموشش کنم
اصلا احساس خنثی کردن بمب تو ثانیه آخر بهم دست میده
نظرات شما عزیزان: